فرشته ما، فاطمهفرشته ما، فاطمه، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

دنیای زیبای ما

هورا....

سلام قنبله کوچولو دوباره رفتم سونوگرافی، وزنت رو این دفعه از خانوم دکتر پرسیدم و ایشون گفتن که 1951 گرم شدی که توی هفته 33 کاملا طبیعیه . دیگه خیالم راحت شد، ان شا الله همینطور پیش بره و دیگه مشکلی پیش نیاد. تازگیا بعد از این که چیزی می خورم شروع می کنی به سکسکه کردن، برای همین این جور موقع ها بهت میگم گامبو... ...
26 تير 1393

سالگرد ازدواج من و بابایی

14 تیر ماه روزی که من و بابایی با هم ازدواج و زندگی مشترکمون رو زیر یه سقف شروع کردیم... علی عزیزم ،  بهانه زندگیم از صمیم قلب برایت آرزوی سلامتی می‌کنم و امیدوارم همواره در پناه خداوند و در سایه توجهات حضرت علی(ع) و حضرت زهرا(س) زندگی خوبی داشته باشیم و هم چنین والدین شایسته ای برای فاطمه ی نازنینمون...  سالگرد  یکی شدنمان مبارک ...
13 تير 1393

یه سلام دوباره

دختر خوشگلم سلام وای که چقدر دلم برای نوشتن خاطراتت تنگ شده بود! عزیزدلم ان شالله که همیشه سلامت باشی... مدتی پیش که رفته بودم دکتر، خانوم دکتر بعد از معاینه گفت که شما یه کمی ریزی و خوب وزن نگرفتی، خلاصه داروهای تقویتی منو بیشتر کرد و برای یه مدتی بهم استراحت داد. خلاصه منم حال و روز روحیم خوب نبود ، ناراحت بودم که نی نی من کوچولو مونده و خودم رو مقصر میدونستم که چرا مراقبت نبودم... توی این مدت یا خونه مامانی بودم یا خونه مامان جون، بنده های خدا کلی خسته شدن به خاطر من. دستشون درد نکنه راستی توی این مدت سیسمونیت رو هم آوردیم و اتاقت رو چیدیم، به زودی عکسای اتاقت رو میذارم... حالا هم بی صبرانه منتظر اومدنتم و...
13 تير 1393

یه مهمون چند ساعته...

سلام فاطمه کوچولوی من خوبی؟؟!!! خوش میگذره؟!!!! دیرور که بابایی از بیرون اومد خونه، من توی اتاق بودم، بعد دیدم هی میگه یا الله یا الله. رفتم دیدم یه لاک پشت کوچولو با خودش آورده بود خونه. می گفت کنار یه ساختمون نیمه ساز روی زمین افتاده بوده و بابایی هر چی گشته صاحبشو پیدا نکرده، دلش سوخته بود و با خودش آورده بودش... بعد رفتیم توی حموم و توی لگن یه کم آب ریختیم و گوششم شن ریختیم و لاک پشت رو گذاشتیم اونجا اما از اونجایی که من فکر کردم شاید برای شما ضرر داشته باشه و همین طور چون نمی تونستم بهش رسیدگی کنم، شب که خونه دوست بابا دعوت بودیم بردیم اونجا به عنوان هدیه  ( البته بعدش داستانشو براشون تعریف کردیم...) اینم عکسای...
6 ارديبهشت 1393

روز مادر

عزیزکم سلام با نزدیک شدن روز مادر، هر جا که میریم به منم تبریک میگن  یکی می گفت: روزت مبارک مامان نو یکی دیگه می گفت: روز مادر به مامان کوچولو مبارک و خیلی تبریکای دیگه با همین مزمون... از اون روزی که یواش یواش باورم شد که خدا بهم یه نی نی داده، نمی دونم شاید بشه گفت ناخودآگاه یه سری کارا رو در راستای سلامتی تو انجام میدادم و از یه سری کارا پرهیز.... و الآن با تمام وجودم فقط سعی دارم تو راحت و سالم باشی...، و عاشقانه ازت مراقبت می کنم.... می خوام بگم که مادر شدن خیلی عجیبه و شیرین... امیدوارم لیاقت مادر خطاب شدن رو داشته باشم و خدا رو شکر می کنم به خاطر لطفی که شامل حالم کرده....        رو...
31 فروردين 1393

اسم فرشته ما

سلام به دختر کوچولوی مامان و بابا امروز میلاد حضرت فاطمه زهرا(س) هستش و به همین مناسبت می خوام بگم که من و بابایی به عشق بانوی دو عالم، اسم شما رو فاطمه گذاشتیم... اسم قشنگت مبارکت باشه عزیزم انشالله زیر سایه حضرت فاطمه(س) زندگی سعادتمندی داشته باشی... ...
31 فروردين 1393

ششمین ماه همراهی

عزیزدلم، امروز 5 ماه کامل شد. حالا دیگه تکون خوردن هات رو به خوبی حس میکنم دو هفته ای میشه که داری تکون می خوری ولی من همش فکر میکردم که داره به نظرم میاد ، اما حالا دیگه عادت کردم و صبح ها که بیدار میشم همش منتظرم که حرکتت رو احساس کنم  بابایی هم اوایل می ترسید بهت دست بزنه اما یه بار که دستشو رو دل مامانی گذاشت و نبض زندگیت رو حس کرد، اون قدر از خوشحالی گریه کرد و خدا رو شکر گفت که منم به گریه افتادم. خلاصه روز به روز بیشتر مشتاق بغل کردنت میشیم کوچولوی ما دوست دارم ، مامان ...
27 فروردين 1393

خرید سیسمونی

سلام خانوم کوچولوی من دو سه روز پیش من و مامانی و خاله ها رفتیم فروشگاه سیسمونی و برای شما یه عالمه چیزای خوشگل خریدیم  اکثر وسایلت صورتی رنگه و امیدوارم دوس داشته باشی هنوز  نوبت تخت و کمد نشده  انشالله یه روزم اونارو میگیریم بعد که اتاقت رو چیدیم عکسشو هم میذارم راستی  چون وارد سال نو شدیم تعداد مهمونی هایی که میریم بیشتر شده،دیشبم شام خونه دایی علی اکبر مامانی دعوت بودیم . تعدادمون زیاد بود و روی هم رفته 7 تا نی نی کوچولو هم اونجا بودن. بابایی  دیشب میگفت منم نی نی خودمونو میخوام. انشالله این چند ماه باقی مونده هم به سلامتی بگذره و بابای مهربونت فرشته کوچولوشو بغل کنه... ...
27 فروردين 1393